گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل دهم
.III- انگلستان در زمان ویلیام سوم: 1689-1702


شاه جدید این کسان را به عضویت شورایی خصوصی خود درآورد: دنبی: رئیس شورا; هالیفاکس، مهردار سلطنتی; ارلهای شروزبری و ناتینگم، وزیران کشور; ارل آو پورتلند، خزانهدار مخصوص; و گیلبرت برنت، اسقف سالزبری. متشخصترین و متنفذترین این مردان جورج سویل بود که مارکوئس آو هالیفاکس لقب داشت. وی پسر عم لرد سترفرد بود، که توسط پارلمنت طویل اعدام شده بود; وی مقدار زیادی از اموال خود را در شورش بزرگ از دست داده بود، اما آنقدر برای خود نگاه داشته بود که بتواند در دوران رژیم کرامول در فرانسه به راحتی زیست کند. در آنجا به مقالات مونتنی دست

یافت و فیلسوف شد; اگر بعدا از عالم سیاست گذشت و به مرحله دولتمردی رسید، از این جهت بود که فرق میان سیاست و دولتمردی فلسفه است یعنی قابلیت دیدن لحظه و جز در متن ابدیت و کل. هالیفاکس هرگز راضی به این نبود که کاملا مرد عمل باشد. او چنین نوشت، “حکومت جهانی امر بزرگی است، اما، در مقایسه با ظرافت معرفت نظری، بسیار خشن نیز هست; و مقصود او از حکومت جهانی فرمانروایی بر ملتهاست.
سیاستگاه با جماعات سروکار دارد، و جماعات هالیفاکس را میترسانند. “در عدهای از اشخاص ظلم بسیار وجود دارد، هر چند هیچ یک از افراد آن عده بخصوص بدسرشت نیستند ... .. ندای خشمناک جماعت یکی از خونینترین نداهای جهان است.” او از ایام هراسانگیز هواداران پاپ، هنگامی که اراذل ناس دادگاه ها را به وحشت میانداختند، جان به در برده بود. چون مذاهب بسیار را سرگرم کشمکش سودجویانه یافته بود، از بیشتر الاهیات خود دست کشید; بدان سان که برنت میگوید: “به عنوان ملحدی بیپروا و مصمم شناخته میشد; هرچند غالبا با لحنی صریح به من میگفت که چنان نیست و گمان نمیکند که فرد ملحدی در جهان وجود داشته باشد; اما اذعان میکرد که نمیتواند هرچیزی را که الاهیون بر جهان تحمیل میکنند بپذیرد; در اطاعت از اصول دین، مسیحی بود و تا آنجا که میتوانست، ایمان داشت.” پس از بازگشت به انگلستان اموال خود را دوباره به دست آورد و ثروتی چنان وسیع به هم زد که توانست با درستی انجام وظیفه کند. تا هنگامی که خبر انعقاد پیمان سری دوور را نشنیده بود، به شاه خدمت کرد. از حق جیمز برای جانشینی دفاع کرد، اما با الغای “قانون آزمون” مخالف ورزید. امیدوار بود که حکومت کاتولیک پس از اندک زمانی از میان برود، و وقتی که برای انتقال صلحآمیز قدرت سلطنت از جیمز دوم به ویلیام سوم در رهبری شرکت کرد، امید خود را تحقق بخشید. بی آنکه از روشهای حزب بخصوصی پیروی کند، از حس حقپرستی خویش متابعت کرد. در اندیشه ها و ژرف اندیشیها نوشت، “نادانی بیشتر مردم را به به پیوستن به حزبی وادار میکند، و شرم مانع از این میشود که از آن خارج شوند.” وقتی که به سبب نقض مقررات حزبی مورد اهانت واقع شد، در جزوه مشهوری به نام راه و رسم یک ابنالوقت بدین گونه از خود دفاع کرد:
واژه بیگناه “ابنالوقت”1 معنایی بیش از این ندارد که اگر چند تن باهم در یک کشتی باشند و یک قسمت از سرنشینان بخواهند کشتی را از یک طرف سنگین کنند، قسمت دیگر باید به همان اندازه آن را به طرف دیگر کج کند; گویا عقیده ثالثی هم وجود دارد که از آن کسانی است که گمان میکنند اگر کشتی راست باشد، بهتر است.
گاه بیموقع، ولی همیشه فصیح و به طرز خطرناکی بذلهگو بود. وقتی که دربار ویلیام سوم

1. واژه trimer به مامور حفظ تعادل کشتی نیز اطلاق میشود. وظیفه این مامور تقسیم زغالسنگ و سایر بارهای کشتی به نحوی است که فشار آنها بر کشتی یکسان باشد; در نتیجه از خم شدن آن به یک سو جلوگیری میشود.-م.

مورد تهاجم جاهطلبانی واقع شد که ادعا میکردند به انقلاب خدمت کردهاند، هالیفاکس با ادای این جمله: “رم به وسیله غازها نجات یافت، اما من به خاطر نمیآورم که هیچ یک از آنها کنسول شده باشد”1 برای خود دشمنانی تراشید. وقتی که مجمع خود را به پارلمنت تبدیل کرد و به کاری دست زد که آن را نخستین نیازمندی دولت مینامید یعنی به اجرای سوگند جدیدی درباره وفاداری و تسلیم به اراده ویلیام سوم نه تنها به منزله فرمانروای کشور، بلکه به عنوان رئیس کلیسای رسمی تبسمی بر لبان هالیفاکس پدید آورد. این یکی دیگر از شوخیهای تاریخ بود که کلیسای انگلیکان، که به مدت یک قرن کالونیها (پرسبیتریان، پیرایشگران، و سایر ناسازگاران) را تعقیب و اذیت میکرد، حال باید یک کالونی هلندی را در راس خود بپذیرد. چهار صد روحانی انگلیکان، که به اصل حق الاهی شاهان معتقد بودند و به همان جهت نسبت به حق ویلیام به فرمانروایی اعتراض داشتند، از ادای سوگند جدید امتناع کردند. این نابخردها از مناصب روحانی خود طرد شدند و فرقه ناسازگار دیگری تشکیل دادند. بسیاری از آن روحانیانی که سوگند خوردند این کار را با “تقیه” انجام دادند، که بعدا مایه تفریح چند تن یسوعیانی شد که در انگلستان مانده بودند. برنت چنین فکر میکرد که “دورویی بسیار کسان در امری به این مقدسی به الحاد روز افزون بسیار کمک کرد.” انگلیکانها، از هر طبقه، وقتی که ویلیام با تسلیم به غلیان احساسات در اسکاتلند نظام اسقفی را، که استوارتها بزور برقرار کرده بودند، منسوخ ساخت، تکان خوردند. و بسیاری از انگلیکانها وقتی ویلیام را مایل به رواداری دیدند، اندوهگین شدند. ویلیام، که با آیین کالونی قدری بار آمده بود، با نظر انگلیکانها، که میگفتند پرسبیتریان باید از خدمات دولتی یا عضویت در پارلمنت محروم باشند، نمیتوانست مساعد باشد. او قبلا رواداری را در ایالات متحده تشویق کرده بود و در دوستیهای خود نیز تبعیض مذهبی روا نمیداشت. آیین کالونی قدری برای ویلیام اعتماد به نفسی پدید آورده بود که، به موجب آن، او خود را عامل تقدیر میپنداشت; و با این اطمینان میتوانست بدون تعصب بر “ناسازگاری” چنان بنگرد که گویی آلت آن قدرت مرموزی است که از جنبه شخصی برتر است و چیزی است که او با اصطلاحات مختلف “بخت”، “تقدیر”، یا “خدا” مینامید. او در اختلافات مذهبی انگلستان نیرویی میدید که اگر تدریجا به دوستی تبدیل نمیشد، میتوانست ملتی را از هم بگسلد.
برای شورای خصوصی نهایت زیرکی بود که “قانون رواداری” را به وسیله ناتینگم، که فرزند غیور و وفادار کلیسای انگلیکان محسوب میشد، به پارلمنت پیشنهاد کرد; طرفداری

1. در 390 ق م سلتها شبانه به رم حمله کردند، اما صدای غازهای مقدس کاپیتول پادگان شهر را بیدار کرد و باعث نجات آن شد.

ناتینگم سختگیران را خلع سلاح کرد. بدین گونه این نخستین اقدام موفقیتآمیز سلطنت جدید بود که با مختصر مخالفتی از هر دو مجلس گذشت (24 مه 1689). این قانون آزادی عبادت عمومی را برای تمامی گروه های که تثلیث و جنبه الهامی کتاب مقدس را پذیرفته بودند مجاز میساخت و اصل قلب ماهیت را صریحا نفی میکرد. باتیستها اجازه یافتند که تعمید را تا سن بلوغ به تعویق اندازند، و به موجب قانون تصدیق مصوب سال 1696، کویکرها رخصت یافتند قول موکد را جانشین سوگند کنند. پیروان اونیتاریانیسم و کاتولیکها از رواداری مستثنا شدند. با تنظیم لایحه فراگیری، که بعدا در 1689 به پارلمنت تسلیم شد، کوششی از طرف ویلیام و شورای او برای پذیرفتن گروه های ناسازگار در کلیسای انگلیکان به عمل آمد، اما این لایحه تصویب نشد. “ناسازگاران” هنوز از ورود به دانشگاه ها محروم بودند و، جز در صورتی که آیین مقدس را طبق مراسم انگلیکان میپذیرفتند، نمیتوانستند به عضویت پارلمنت انتخاب، یا به مشاغل عمومی گمارده شوند. یک قانون تجدید شده ضد کفر (1697) مجازات حمله بر هر یک از آیینهای اساسی مسیحی را زندان تعیین کرده بود. تا 1778 قانون جدیدی برای توسعه آزادی مذهب در انگلستان وضع نشد; با اینهمه، رواداری پس از 1685 در انگلستان از هر کشور اروپایی دیگر، بجز ایالات متحده، زیادتر بود. هرچه انگلستان نیرومندتر میشد و خاطرش از نگرانی حمله خارجی یا براندازی داخلی میآسود، رواداری عملا در آن کشور گسترش و توسعه مییافت. حتی کاتولیکها نیز در زمان ویلیام از امنیتی روزافزون بهرهمند شدند. شاه متذکر شد که اگر کاتولیکهای انگلستان را زیر فشار قرار دهد، نمیتواند اتحاد خود را با کشورهای کاتولیک حفظ کند. کشیشهای کاتولیک در حدود ده سال میتوانستند مراسم قداس را در خانه های شخصی به جا آورند; و اگر در انظار عموم به قدر کافی “تقیه” میکردند، مورد ایذا قرار نمیگرفتند. در اواخر سلطنت ویلیام (1699)، وقتی که توریها و سختگیران در پارلمنت تفوق حاصل کردند، قوانین ضد کاتولیک شدیدتر شدند. هر کشیش کاتولیک که به واسطه اجرای مراسم قداس یا اعمال روحانی دیگری محکوم میشد میبایست مادامالعمر در زندان باشد، مگر اینکه آن مراسم را در خانه سفیری انجام داده باشد، و برای اجرای قانون 100 پوند پاداش به کسی اعطا میشد که موجبات محکومیت خاطیان را فراهم آورد.
همین مبلغ جریمه برای هر کاتولیکی که به تربیت جوانان مبادرت میکرد تعیین شده بود. هیچ پدر و مادری نمیتوانست فرزند خود را برای بار آمدن به ایمان کاتولیک به خارج فرستد. هیچ کس نمیتوانست زمینی را بخرد یا ارث ببرد مگر پس از ادای سوگند درباره سروری شاه در مذهب و علیه قلب ماهیت. تمام کسانی که از ادای چنین سوگندی ابا میکردند ارث خود را به نفع دولت از دست میدادند. ویلیام اوتس تایتس را بخشود و مستمریی دربارهاش مقرر کرد (1689). کاتولیکهای ایرلند با راه انداختن شورشی که هدف آن باز گرداندن جیمز دوم به سلطنت

بود، موجبات اعمال فشار جدیدی را فراهم کردند. ریچارد تالبت، ملقب به ارل آو ترکانل، سی و شش هزار سرباز گرد آورد و جیمز را دعوت کرد که از فرانسه بیاید و فرماندهی آنان را عهدهدار شود. لویی چهاردهم، که برای شاه مخلوع دربار جداگانهای با بودجه سالانهای به مبلغ 600،000 فرانک ترتیب داده بود و او را در سن ژرمن مستقر کرده بود، حال ناوگانی برای او تجهیز، و او را تا برست همراهی کرد و، ضمن بدرود معروف خود، چنین گفت: “بهترین آرزوی من برای شما این است که هرگز نتوانم شما را ببینم.” جیمز با هزار و دویست سرباز در ایرلند پیاده شد (12 مارس 1689). تالبت او را تا دوبلن مشایعت کرد، و او یک پارلمنت ایرلندی تشکیل داد و آزادی عبادت را برای تمام اتباع وفادار اعلام نمود. پارلمنت در 7 مه تشکیل جلسه داد، قانون آرامش ایرلند 1652 را نسخ کرد، و فرمان داد که تمام زمینهای گرفته شده از ایرلندیها از سال 1641 را به آنان باز گردانند. ویلیام ژنرال هوگنوی خود، شومبرگ را با دههزار سرباز به ایرلند فرستاد; لویی، با فرستادن هفت هزار سرباز جنگدیده فرانسوی به یاری جیمز، به مقابله پرداخت. خود ویلیام در ژوئن 1690 با کشتی به ایرلند رفت و جیمز، که سابقا دلیر بود، پس از اینکه نیروهای خود را در حال عقبنشینی دید، به دهشت افتاد و با کشتی فرار کرد. بزودی، بار دیگر، در سن ژرمن بود.
اگر ویلیام میتوانست بر مبنای “وضع قبل از جنگ” با ایرلندیها صلح کند، بسی خردمند میشد، اما رهبران و نیروهای تحت فرماندهی او خواستار ریشهکن کردن تمام عناصر شورشگر و تصرف مقداری دیگر از اراضی ایرلند شدند. ویلیام به انگلستان بازگشت و ارتش خود را به سرپرستی گودارت و ان گینکل، ملقب به ارل آو اثلون، در ایرلند گذاشت; شومبرگ با پیروزی خود در بوین جان سپرد. شاه به گینکل دستور داد که برای تمام شورشگرانی که اسلحه خود را بر زمین گذارند عفو عمومی، آزادی عبادت، و معافیت از سوگند ضد تفوق پاپ را اعلام کند و املاکشان را به ایشان بازگرداند. گینکل با این شرایط امکان تسلیم گالوی و لیمریک را فراهم کرد. با انعقاد پیمان لیمریک (3 اکتبر 1691)، شورشیان ایرلند صلح پیشنهادی ویلیام را در مارس 1692 پذیرفتند، و در مارس 1692، به موجب اعلامیه شاهانه، پایان جنگ ایرلند اعلام شد.
پروتستانهای ایرلند آن پیمان را به منزله وسیله تسلیم به هواداران پاپ تقبیح کردند و به پارلمنت انگلستان متوسل شدند. پارلمنت فورا (22 اکتبر 1691) قانونی گذراند که به موجب آن هر کسی که بر ضد سروری پاپ سوگند نخورد و مخالفت خود را با قلب ماهیت اعلم نکند، از عضویت در پارلمنت ایرلند محروم باشد.
پارلمنت جدید ایرلند، که کاملا پروتستان بود، از رسمی شناختن پیمان لیمریک امتناع کرد. وقتی که ویلیام خود را به متحد ساختن اروپا بر ضد لویی چهاردهم سرگرم ساخت، پارلمنت دوبلن یک رشته قوانین جزایی جدید بر ضد کاتولیکها گذراند که آشکارا نقض صلحنامهای بود که ویلیام و مری آن را امضا کرده بودند.

مدارس و کالجهای کاتولیک غیر قانونی شناخته شدند; کشیشان کاتولیک مورد تبعید قرار گرفتند; هیچ فرد کاتولیک نمیبایست اسلحه حمل کند یا اسبی داشته باشد که بیش از پنج پوند بیرزد; و هر وارثه پروتستان چون با یک کاتولیک ازدواج میکرد، اموال خود را از دست میداد. مصادره املاک ایرلندیها چندان ادامه یافت “که دیگر زمینی برای تصرف باقی نمانده بود”. برای کاتولیکهای ایرلند حاکم شدن در دعاوی تقریبا غیر ممکن بود، و جنایاتی که نسبت به آنان ارتکاب روا میشدند غالبا بدون مجازات میماندند. پارلمنت انگلستان برای تباهی کامل ایرلند، صنعت پشم آن را، که به حد رقابت با انگلستان رسیده بود، با وضع قوانینی که خروج پشم را از ایرلند به هر کشوری جز انگلستان منع مینمود تباه کرد و حتی، با وضع تعرفه های سنگین، این تجارت را عمدا از بین برد (1696). فقر، گدایی، قحطی، و بیقانونی شدید سراسر جزیره را در خارج پیل انگلیسی فرا گرفته بود. شصت سال پس از انقلاب باشکوه، نیمی از جمعیت کاتولیک، که در 1688 نزدیک به یک میلیون نفر میرسید، مهاجرت کرد و به این ترتیب بهترین مردم ایرلند به سرزمینهای خارج رفتند.
در انگلستان تمام طبقات اقتصادی، بجز طبقه پرولتاریا و دهقانان، سعادتمند شدند، کارگران نساجی از رقابتهای خارجی و اختراعات زیان دیدند; در 1710 جوراببافان، به واسطه پیدایش دستگاه های جوراببافی و استفاده صاحبان آن دستگاه ها از شاگردان کم مزد، اعتصاب کردند. اما میزان محصولات ملی بالا رفت; ما میتوانیم این موضوع را از حد متوسط عایدات سالانه دولت، از 500,000 پوند در قرن شانزدهم به 7,500,000 پوند در قرن هفدهم، دریابیم. این افزایش تا اندازهای از تورم اما به طور عمده از توسعه صنعت و تجارت خارجی حاصل شد.
اما حتی در این صورت نیز عایدات کفایت نمیکردند، زیرا ویلیام برای جنگیدن با لویی چهاردهم در کار تشکیل ارتشهای بزرگ بود. مالیاتها به حد بیسابقهای افزایش یافتند، ولی باز هم پول بیشتری لازم بود. در ژانویه 1693 چارلز مانتگیو، اولین ارل آو هالیفاکس، با سمت لرد خزانهدار، پارلمنت را به انتشار یک قرضه کلی به مبلغ 900,000 پوند، که دولت وعده داده بود هر سال هفت درصد سود بابت آن بپردازد، تحریض، و بدین سان مالیه دولت را منقلب کرد. در اواخر سال 1693، چون مخارج به طرز خطرناکی بر عواید فزونی داشت، عدهای از بانکداران حاضر شدند مبلغ 1,200,000 پوند با سود هشت درصد به دولت وام دهند، و محل این وام از افزایش مالیات بر کشتیرانی تامین شد. فکر این وام مشترک سه سال پیشتر توسط ویلیام پترسن پیشنهاد شده بود. مانتگیو حال رسما از آن پشتیبانی کرد، و پارلمنت برنامه آن را پذیرفت. وامدهندگان (با پیروی از سوابق معمول در دولتهای جنووا، ونیز، و هلند) خود را در سازمانی به نام “روسا و شرکای بانک انگلستان”، که در 27 ژوئیه 1694 به ثبت رسید، متشکل ساختند. آنها پول را با ربح چهار و نیم درصد از منابع مختلف قرض کردند;

با هشت درصد سود آن را به دولت وام دادند; و با عهده دار شدن کلیه وظایف یک بانک، منافع اضافی نیز بردند. بانک انگلستان، که بدین گونه تشکیل شده بود، به دولت وامهای دیگری داد و در 1696 انحصار چنین وامهایی را از دولت دریافت کرد. پس از فراز و نشیبهای بسیار، آن بانک عامل مهمی در ثبات شایان توجه دولت انگلستان از زمان ویلیام و مری تا امروز شد. در 1694، اسکناس با پشتوانه ودیعه ها، و قابل پرداخت به طلا به محض تقاضا، به منزله پول قانونی پذیرفته شد; این نخستین پول کاغذی در انگلستان بود.1 مانتگیو با اصلاح پول فلزی (1696) لیاقت خود را در شغل خزانهداری محرز ساخت. سکه های خوب زمان چارلز دوم و جیمز دوم اندوخته، ذوب، یا صادر میشدند، در حالی که پولهای زمان الیزابت و جیمز اول، که از کناره هایشان چیده شده یا به واسطه کثرت استعمال فرسوده شده بودند، صورت پول نو نداشتند و قدرت خرید و قسمت مهمی از ارزش ظاهری خود را از دست داده بودند. مانتگیو دوستان خود جان لاک، آیزک نیوتن و جان سامرز را نزد خود خواند تا برای انگلستان پول رایج ثابتتری تدبیر کنند. ایشان سکه های جدیدی با دوره زنجیرهای طرح کردند که چیدن اطرافشان غیر ممکن باشد; آنگاه سکه های قدیم را با قیمت اسمی آنها جمع آوری کردند; دولت زیان این امر را متحمل شد و انگلستان دارای پول رایجی شد که سرمشق و مایه رشک سایر کشورهای اروپایی قرار گرفت. در 1698 بورس لندن باز شد و دورهای از معاملات مالی آغاز گشت که “شرکت دریای جنوب” را به وجود آورد (1711) و “حباب” آن را ترکاند (1720).2 در 1688 ادوارد لوید در یکی از قهوهخانه های لندن بنگاه بیمهای تاسیس کرد که اکنون با سادگی مباهاتآمیزی لویدز نامیده میشود. در 1693 ادمند هاله نخستین جدولهای مرگ و میر را منتشر کرد. تمام این تحولات مالی موید نقش رو به توسعه منافع پولداران در امور انگلستان، و نماینده اهمیت روزافزون سرمایهداران یعنی تهیهکنندگان و اداره کنندگان سرمایه در بریتانیا بودند. بر فراز اقتصاد رو به توسعه، نبرد سیاسی یا کشمکش بر سر قدرت بین توریهای صاحب زمین و ویگهای سودجو، همچنین بین انگلیسیها و اسکاتلندیها، با توطئه هایی که برای کشتن ویلیام چیده میشدند و نقشه هایی که برای بازنشاندن جیمز به تخت سلطنت طرح میگشتند تشدید شده بود. ویلیام به امور داخلی انگلستان دلبستگی نداشت، بلکه آن کشور را بیشتر بدان جهت تسخیر

1. نخستین پول کاغذی که در تاریخ از آن یاد شده است در قرن هفتم در دوران سلسله “تانگ” در چین منتشر شد. مارکوپولو در 1275 چنین پولی را در چین دید و کوشید تا آن را در ایتالیا نیز معمول کند، اما از کوشش خود نتیجهای نگرفت. سوئد در 1656 و مهاجرنشین ماساچوست در 1690، پول کاغذی را مورد استفاده قرار دادند.
2. این شرکت در 1711 توسط شخصی به نام رابرت هارلی تشکیل شد تا تجارت انگلستان را با آمریکای جنوبی و جزایر اقیانوس کبیر مختصرا انجام دهد. طرحهای این شرکت به مناسبت کامیابیهای زودگذرشان که در دوام به حباب روی آب شبیه بودند به (حباب دریای جنوب) مشهور شدند و “ترکاندن حباب” کنایه از همان موفقیت زودگذر است که در نتیجه معاملات مالی یکباره از میان رفت.-م.

کرده بود که آن را با وطن خود و سایر ممالک بر ضد لویی چهاردهم در یک صف قرار دهد; به قول هالیفاکس، او “انگلستان را در راه خود به فرانسه گرفته بود.” وقتی انگلیسیان تشخیص دادند که ویلیام جز این موضوع شوری در سر ندارد، محبوبیت او بکلی از میان رفت. وی شاهی دوستداشتنی نبود. همان گونه که در صدور فرمان نابودی قبیله مکدانلد در گلنکو، که وفاداری خود را دیر اعلام کرده بودند، نشان داد (1692)، میتوانست در ستمگری خونسرد باشد. “در اجتماعات ساکت و عبوس بود”، زیرا انگلیسی را به اشکال صحبت میکرد. به زنان چندان اعتنایی نداشت و آداب سر میزش خوب نبود، بدان گونه که زنان لندن او را “خرس پست هلندی” مینامیدند. خود را در گروهی از نگهبانان و ملازمان هلندی محاط کرده و عقیده خویش را در این مورد که هلندیها در قابلیت اقتصادی، قضاوت سیاسی و خصال روحی از انگلیسیها برترند پنهان نمیداشت. او نمیدانست که بسیاری از نجبا مخفیانه سرگرم مذاکره با جیمز دوم هستند. فساد را در اطراف خود چندان شایع میدید که خود نیز به فساد گرایید و اعضای پارلمنت را مانند مالالتجاره میخرید.
هر چیز که برای جلوگیری از قدرت فرانسه افسار گسیخته سودمند بود به نظر او خوب میآمد. چون امور داخلی را به وزیران خود واگذار کرده بود، دوره قدرت وزیران (1695) و “کابینه ها”یی که اعضای آن در عمل و مسئولیت اشتراک داشتند و تحت سلطه یک نفر معمولا لرد خزانهدار بودند آغاز شد. در 1697 توریها، که دشمنان او بودند، در انتخابات پیروز شدند. آنها قدرت او را چندان محدود کرده و درباره سیاست خارجیش آن قدر بدگمان بودند که او به فکر استعفا افتاد (1699). اما در لحظهای که تن دو تا شده و تنگ نفس گرفته و مسلولش را به راحت ابدی میسپرد (8 مارس 1702)، خود را میتوانست با این فکر تسلی دهد که انگلستان را سرانجام به شرکت مصممانه در “اتحاد بزرگ” وادار کرده است(1801) اتحادی که بعدا، پس از دوازده سال کشمکش، شاه بزرگ بوربون را به زانو درآورد، استقلال اروپای پروتستان را نجات داد، و انگلستان را آزاد گذاشت تا قدرت خود را در سراسر جهان بسط دهد.